با شکست اصلاحطلبان در انتخابات گذشته مجلس و سپس استقبال نکردن مردم از کاندیداهای اصلاحطلب در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، این جریان به جای سکوت و بازاندیشی در علل رویگردانی بدنه حامی، ترجیح داده در عرصه پروپاگاندای رسانهای ناجوانمردانه بیشفعال شود و از حداکثر توان خود در همه حوزهها برای تبلیغات منفی علیه جریان انقلابی و کلیت نظام استفاده کند. در این زمینه، مهمترین خط تبلیغاتی آنان که کاملاً با خط جنگ شناختی جریان ضدانقلاب وابسته به دشمن، هممحور و همپوشان بوده و با استفاده از تکنیکهایی همچون برچسبزنی و دروغ بزرگ در حال انجام است، اتهام «شرقگرایی» و «سرسپرده چین و روسیه جلوه دادن جمهوری اسلامی ایران» است. البته این تبلیغات شامل هر دو قدرت شرقی مخالف هژمونی غرب میشود، ولی خط اصلی، به خصوص بعد از سفر آقای رئیسی به روسیه و مواضع سیاسی ایران در قبال تحولات اخیر اوکراین، زدن برچسب «روسگرایی» و «سرسپرده روسیه» شدن حاکمیت با به پایان رسیدن دولت آقای روحانی است. در این مورد نکات زیر قابل توجه است:
۱- خط تبلیغاتی دروغین انتساب به روسیه، اولین بار به دست عنصر بدنامی به نام امیرعباس فخرآور مطرح شده و وی تلاش کرد با یک سری جعلیات و مهملات با هدایت سرویس جاسوسی امریکا (سیا) این خط را سامان دهد. آش خزعبلات و دروغهای این شخص که یک عنصر کددار متصل به سازمان سیا و موساد و مورد حمایت و قدردانی آنان است، به قدری شور بوده که حتی بارها صدای سایر اعضای عناصر ضدانقلاب خارجنشین همچون علیرضا نوریزاده، مدیر تلویزیون «ایران فردا» در لندن را هم درآورد. این روزها خط رسانهای و تبلیغاتی اصلاحطلبان و برخی جریانات همسو با آنان، با خط تبلیغاتی امثال فخرآور که در واقع خط سازمان سیا و موساد است و نیز شبکههای ماهوارهای تحت مدیریت امریکا، انگلیس، اسرائیل و عربستان که دایم در حال تولید پیام و برنامه با محوریت همین خط هستند یکی شده است. در واقع همزمان با جنگ اوکراین، اکنون یک تهاجم پرقدرت رسانهای برای دستکاری نگرش و فکر مردم ایران برای ایجاد بدبینی نسبت به انقلاب و نظام در جریان است؛ نبردی که یک سر آن از عناصر بدنامی، چون فخرآور و رسانههای ضدانقلاب خارجی تا چهرههای رسانهای اصلاحات و برخی عناصر سابقاً انقلابی، ولی باطناً اصلاحطلب کنونی، حضور دارند.
۲- اگر از منظر منافع سیاسی به این تهاجم تبلیغاتی نگاه کنیم، هیچ کدام از عناصر و جریانات نقشآفرین در آن، جریانات و چهرههای مستقل انقلابی یا ملی نیستند. واضح است که عناصر ضدانقلاب وابسته یا کددار سرویسهای اطلاعاتی دشمن موظف هستند خط تبلیغاتی مدنظر ارباب خود را پیگیری کنند. به گواه واقعیتهای تاریخی بخش قابل توجهی از اصلاحطلبان هم لااقل در سه دهه اخیر همواره حامی غربگرایی بودهاند و کارنامهشان مملو از تعریف و تمجید هرچیز غربی و ضدیت با هر چیز غیرغربی است. از شهید نامیدن آبراهام لینکلن از سوی رئیسجمهور دولت اصلاحات در اوج تخاصم امریکا با ایران و محور شرارت نامیدن ایران توسط رئیسجمهور وقت امریکا تا کدخدا نامیدن امریکا از سوی رئیسجمهور قبل و حمایت همهجانبه سیاسی و رسانهای اصلاحات از آن، تنها نمونههای کوچکی از شوق زائدالوصف جریان اصلاحات به غرب است. البته این عشق به غرب که یک عشق یکسویه و منفعتطلبانه است تاکنون در عرصه هایی، چون انتخابات، دستاوردهایی برای جریان اصلاحطلب داشته و آنان را از حمایت رسانهای پرقدرت و تأثیرات سیاست هایی، چون شرطیسازی افکار عمومی به دست غربیها منتفع کرده و به قدرت رسانده است. چرا باید خط تبلیغاتی سفارشی و همسوی با منافع غرب و امریکا را که بزرگترین دشمن هویت و استقلال این مردم و این کشور هستند، خالصانه، صحیح و از سر صدق و وطندوستی و باور به دروغ هایی، چون حقوق بشر و انساندوستی تلقی کنیم؟ اگر این جریانات این قدر حقوقبشردوست و طرفدار انسانیت هستند چرا در برابر جنایتهای امریکاییها و غربیها در یمن، افغانستان، سوریه و صدها نقطه جهان تاکنون سینه چاک نکرده و یقه ندرانیدهاند؟ ظاهراً از نظر اینها حقوقبشر فقط برازنده غربیهای موبور و چشمآبی بوده و دیگران بهرهای از بشریت و شایستگی برخورداری از حقوق ناشی از آن را ندارند!
۳-فارغ از نکات ذکر شده، سابقه تجویزهای راهبردی تاریخی اصلاحطلبان هم پیشِ روی ماست. برای نمونه اسلاف فکری و سیاسی اصلاحطلبان که هنوز هم برخی در عرصه حضور دارند در دهه ۶۰ با وصف صدام با عنوان «خالد بنولید دوران»، خواهان ورود ایران به جنگ اول خلیجفارس علیه ائتلاف امریکایی و حمایت از دیکتاتور عراق که هشت سال با ما جنگیده بود شدند! یا در همین تحولات اخیر افغانستان، همراستا با منافع غرب و ضد امنیت ملی ایران بدون توجه به واقعیات صحنه و محاسبه تبعات امنیتی هر اقدام شتابزده و نادرست، با چشمانی اشکبار و صداهایی بلند خواهان حضور ایران در نبرد با طالبان شدند! خواسته نابخردانهای که در صورت پذیرش آن از سوی نظام، یکی از بزرگترین اشتباهات راهبردی تاریخ ایران رخ میداد و تبعات ضدامنیت ملی بزرگی برای کشور به وجود میآمد. تجویزی که همسو با خواست و اراده امریکا و غربیها برای انداختن ایران در یک زمین بازی اشتباه مطرح میشد!
۴- به گواه ۴۳ سال عمر انقلاب اسلامی، استقلال بزرگترین دستاورد این انقلاب بوده و علت دشمنی امریکا با این انقلاب نیز همین استقلال ایران و از دست دادن سلطه این کشور و بر هم خوردن برنامههای کلانش در منطقه بوده است. البته روشن است که کشته شدن بیگناهان در هر شکل و صورتی محکوم است و جنگافروزی، پلیدترین خصلت انسانی است. جمهوری اسلامی نیز همواره سیاست اصولی خود مبنی بر حفظ حاکمیت کشورها، مخالفت با اشغالگری، همزیستی و صلح عادلانه جهانی را ابراز داشته است. ولی توقع اینکه در یک بحران با تأثیرات جهانی که ناشی از زیادهخواهی غرب در گسترش ناتو به شرق که اتفاقاً پیامدهای امنیتی بزرگی نیز برای ایران دارد، جمهوری اسلامی با نادیده گرفتن سابقه دشمنی فعال و کنونی غرب علیه ایران و نیز پیامدهای کلان راهبردی توسعه ناتو بر امنیت ملی خود، صرفاً بر اساس پروپاگاندای رسانهای و احساسی در کنار غربی که بزرگترین دشمنیها را با ایران انجام داده و کارنامهاش در تعامل با دیگران، چیزی جز استعمار، کشتار و خونریزی نبوده و این جنگ هم ناشی از طرح کلان خباثتآمیزش برای تکمیل سلطه بر جهان است بایستد یا ناشی از حماقت است یا فریب! اگر ما امروز در طرف اشتباه ماجرا بایستیم فردا باید در دریای خزر، ارتش امریکا و ناتو را در برابر خود و حائل بین ایران و روسیه به عنوان دو قدرت مخالف غرب ببینیم.
۵- در پایان باید گفت که لازم است همه کنشگران سیاسی و رسانهای در برخورد با مسائل مرتبط با حیات جمعی ملت ایران تکلیف خود را روشن کنند. اگر کسی خود را ایرانی میخواند و حتی همسویی با نگاه انقلاب اسلامی نیز ندارد یا منتقد آن است، حتما میبایست نگاه ملی در تحلیلها و کنشهایش حرف اول و آخر را بزند. نباید و نشاید که در این آب و خاک زیست و از مواهب آن بهره جست و دست آخر در خدمت اهداف دشمنان این کشور و در برابر منافع جمعی این ملت قرار گرفت!
انتهای پیام
نظر شما